سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل احمق در دهانش و دهان حکیم دردلش است . [امام عسکری علیه السلام]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
عشق و رهایی
  • کل بازدیدها: 63241 بازدید

  • بازدید امروز: 0 بازدید

  • بازدید دیروز: 7 بازدید
  • داستان عشق
    ماه سیما واقعی ( 88/10/28 ساعت 7:41 ص )

    پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود

     درخواست کمک کرد.

    "غم لطفاً مرا با خود ببر."

    "آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم."

    شادی هم از کنار عشق گذشت

    اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

    ناگهان صدایی شنید:

    " بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم."

    صدای یک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد

     که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد.

    هنگامیکه به خشکی رسیدند

     ناجی به راه خود رفت.

    عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به

    ناجی خود مدیون است از دانش که او هم

     از عشق بزرگتر بود  پرسید:

    " چه کسی به من کمک کرد؟"

    دانش جواب داد: "او زمان بود."

    "زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟"

     

    دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که:

    "چون  تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند."

     



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دو سوال جادویی
    مصاحبه با خدا
    پرسیدم
    داستان عشق
    داستان عشق

    =============================================================